داور كنند، آن گاه كمترين ناراحتى از داورى تو در خود نيابند و دربست تسليم تو باشند)... (1) و اين كه شيخ گفته: (و اينها بيشتر به امور دنيا مربوط مى شود)، منظور او برايم روشن نشد، زيرا اگر منظورش اين است كه على عليه السلام به آنان در مورد دنيايشان ظلم كرد، اين مطلبى است كه هيچ فرد قابل توجهى نه قبل از شيخ و نه بعد از او نگفته است. و اگر مرادش اين است كه على عليه السلام از ظلم آنان جلوگيرى نمود و مانع از آن شد كه بندگان خدا را به بردگى گيرند و مال خدا را دست به دست ميان خود بگردانند و دين را زير و رو كنند مطلب همان است كه در گذشته گفتيم كه على عليه السلام تنها مجرى امر خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوده و لازم است كه او را بدين جهت دوست داشت، و دشمنى با او در اين زمينه قوى ترين نشانه نفاق است...
و اين كه شيخ گفته: (خبر در دوستى و دشمنى على عموميت ندارد، زيرا گروهى در دوستى او افراط كردند...)، در پاسخ گويم: اين مطلب تنها اختصاص به على عليه السلام ندارد، زيرا هر كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را هم بدين پايه دوست بدارد و معتقد باشد او خداست او هم كافر و گمراه است مانند كسانى كه مسيح يا عزير عليهما السلام را خدا دانستند، و اين دخلى به مطلب ما ندارد و نظير اينها افراد نادان وغالى بعضى از متصوفه هستند كه درباره برخى از مشايخ و درويشان چنين اعتقادهايى دارند، و ما نمىستاييم و دوست نمى داريم مگر كسى را كه خداوند او را دوست داشته و ما را به دوستى او فرمان داده باشد.
اما اين كه شيخ گفته: (آنچه در حق على از اين گونه مطالب وارد شده درباره انصار هم وارد شده است)، گويم:... ميان على و انصار فرقى هست كه از لفظ دو حديثى كه در اين منقبت وارد شده آشكار مى گردد، زيرا منقبتى كه از شارع در