مسلمان به دنيا آمده اند، اما در سرزمين شرك و حرب كه هنوز كسى مسلمان نشده چنين چيزى روا نيست، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمى توانسته دست از دعوت ديگران بردارد و به دعوت كودكان بپردازد حال آن كه سرزمين سرزمين شرك و كفر بوده است، و در واقع پيش از انجام امر واجب به كار مستحب بپردازد!
بى شك اين كار سبب نفرت و گريز از او مى گردد. نكته ديگر آن كه چرا هيچ كودك ديگرى را غير على بن ابى طالب دعوت نكرد؟ علاوه آن كه در سنت چنين نيست كه كودكان مردم مشرك را به اسلام دعوت نمود و پيش از آن كه به حد بلوغ برسند ميان آنها و پدرانشان جدايى افكند.
اگر گويند: على با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم انس بسيار داشت و به جهت همكارى دعوت او را پذيرفت و موافقت خود را اعلام داشت.
گوييم: انس و الفت او با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هر چه باشد بيش از انس و الفت او با پدر و مادر و برادران و عموها و خانواده خود نبود، و انس و الفت نمى تواند او را از آنچه بر اساس آن تربيت و رشد يافته و به او خورانده شده است بيرون برد، و مى دانيم كه اسلام از چيزهايى نبوده كه به او خورانده باشند و نواى آن را پيوسته در گوش او خوانده باشند... (1) 10 - محقق متتبع شيخ محمد باقر محمودى - كه خداوند او را از صاحب ولايت جزاى خير دهد - در حاشيه سخن بالا گويد: ابو جعفر اسكافى رحمه الله در ردى كه بر عقيده عثمانى جاحظ دارد در مورد اسلام على عليه السلام دليلهاى فطرى و بحثهايى وجدانى آورده كه هر عاقلى كه فطرتش سالم مانده و كينه امام على بن ابى طالب عليه السلام و جنگ با حقايق را به دل نداشته باشد به راحتى آنها را تصديق مى كند، و ما بهتر ديديم كه در اينجا چند جمله از آن را بياوريم: