و من كان يهوى غيره من عدوه * فليس له الا الى النار مسلك (من دوستدار آن كسى هستم كه در هنگام مرگ دوستانش با روى شاد و خندان به ديدارشان مى رود).
(و هر كه دشمنان او را دوست بدارد راهى جز به آتش دوزخ ندارد).
حسين بن عون گويد: در بيمارى سيد بن محمد حميرى كه به مرگ او انجاميد به عيادت او رفتم، ديدم مشغول جان دادن است و گروهى از همسايگان عثمانى مذهبش نيز در كنار او نشسته اند. سيد حميرى بسيار زيبا رو، گشاده پيشانى و داراى بنا گوشى پهن و بزرگ بود، در آن حال نقطه سياهى مانند خالى از مركب در چهره اش نمايان شد و پيوسته زياد شد و رشد كرد تا همه چهره اش را با سياهى خود پوشاند. شيعيانى كه در آنجا بودند اندوهگين و نگران شدند و ناصبيان شاد گشتند و شروع كردند به زخم زبان زدن. چيزى نگذشت كه در همان نقطه از چهره اش روشنايى سپيدى نمودار شد و پيوسته رو به فزونى و رشد نهاد تا تمام چهره اش سپيد و روشن شد و سيد حميرى خنده اى شادمانه كرد و اشعار گذشته را خواند. (1) 4 - آيت الله سيد اسماعيل شيرازى أيها المرجى لقاه في الممات * كل موت فيه لقياك حياة ليتما عجل بي ما هو آت * علني القي حياتى في الردى فائزا منه بأوفى النعم (اى كه آرزومند ديدار تو در وقت مرگ هستند، هر مرگى كه به ديدار تو انجامد حيات و زندگى است).