مطلوب آن حضرت از آن درخواست حصول ايمان مطلق و قطع ريشه هاى هر نوع خطور قلبى بوده است). (1) از بيان اين دو مفسر بزرگ به دست مى آيد كه در نفس شريف آن حضرت حالات و خطوراتى بوده است و الا درخواست كيفيت احياء درخواست بى موردى بود. اما اين خطورات و وسوسه ها به هيچ وجه در اهل بيت عليهم السلام نبوده است، زيرا خداوند آنان را از هر گونه رجسى پاك و پاكيزه نموده است خواه گناه باشد خواه وسوسه يا اضطراب و تشويش و شك و غيره. و با اين بيان، برترى حضرت امير عليه السلام بر حضرت خليل عليه السلام روشن مى گردد.
در اينجا ذكر نكته اى لازم است و آن اين كه: آنچه ما از آيه شريفه استفاده كرديم كه در نفس حضرت خليل عليه السلام احوال و خواطرى بود و اين گونه امور از اهل بيت عليهم السلام منتفى است، در صورتى است كه مراد اطمينان قلب درباره چگونگى زنده كردن مردگان باشد، اما اگر مراد از آن اطمينان يافتن درباره خلت (دوستى خدا) بوده باشد - چنان كه در روايتى آمده - چنين نيست. آن روايت اين است: على بن محمد بن جهم گويد: (در مجلس مأمون حاضر بودم و حضرت رضا عليه السلام هم در نزد او بود، مأمون گفت: اى پسر رسول خدا، آيا شما نمى گوييد كه پيامبران معصومند؟ فرمود: چرا. (آن گاه مأمون سؤالاتى درباره پيامبران از جمله آدم عليه السلام كرد، سپس) گفت: پس مرا خبر ده از گفتار ابراهيم عليه السلام كه گفت:
(پروردگارا! به من بنما كه چگونه مردگان را زنده مى سازى؟ خدا گفت: مگر باور ندارى؟ گفت: چرا، ولى مى خواهم دلم آرام يابد). حضرت فرمود: خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرده بود كه من مى خواهم از ميان بندگانم خليلى برگزينم كه اگر از من بخواهد كه مردگان را زنده كنم او را اجابت نمايم. پس در دل ابراهيم عليه السلام