شكست ناپذير و حكيم مصلحت دان است). (1) خلاصه آيه اين است كه: ابراهيم عليه السلام در ساحل دريا مردارى را ديد كه درندگان بيابان و حيوانات دريا از آن مىخورند و اجزاى او جزء بدن آن حيوانات مى شود. در اين هنگام از پروردگار خواست كه او را از چگونگى زنده كردن مردگان آگاه سازد. خداوند با ايجاد صحنه فوق سؤال او را پاسخ گفت تا دل او با ديدن كيفيت زنده شدن مردگان آرام يابد.
بايد دانست كه حضرت خليل عليه السلام از خدا خواست كه چگونگى زنده كردن را به او بنماياند نه آن كه در اصل زنده كردن مردگان ترديد داشته باشد و از خدا بپرسد كه آيا مردگان را زنده مى كند يا نه! و اين مانند آن است كه كسى بگويد:
(زيد چگونه در ميان مردم حكم مى كند؟) در صورتى كه مى داند حكم خواهد كرد. و اگر مى خواست از اصل حكم كردن بپرسد مى گفت: (آيا زيد حكم مى كند؟) گوينده در جمله اول شكى در اصل حكم كردن زيد ندارد و تنها از چگونگى آن مىپرسد. حضرت خليل عليه السلام نيز اصل احياء را مى دانست و تنها از خدا خواست كه چگونگى جمع شدن و به هم پيوستن رگ و پى و پوست و گوشت اجزاى مردگان را پس از پاشيده شدن آنها به او بنماند.
شهاب الدين آلوسى در تفسير روح المعانى (3 / 26) مطلبى را از يكى از محققان در توجيه درخواست ابراهيم عليه السلام و عدم برترى على عليه السلام بر آن حضرت در مسأله اطمينان قلب آورده كه ما سخن او را در اينجا مى آوريم و سپس به نقد آن مىپردازيم.
وى گويد: (مطلبى كه يكى از محققان در اين مقام نوشته و سخن را در دفاع از حضرت خليل عليه السلام گسترده است مرا شگفت آمد و آن اين كه: سؤال آن