حضرت العياذ بالله ناشى از شك در يك امر دينى نبود بلكه سؤال از چگونگى زنده كردن مردگان بود تا دانش كامل و همه جانبه اى بدان پيدا كند، و معلوم است كه علم به كيفيت احياء، شرط ايمان نيست. دليل اين مطلب سؤال به صيغه (كيف) است كه براى سؤال از حال و چگونگى وضع گرديده است...
بنابر اين معناى اطمينان همان آرامش دل است از جولان در اطراف چگونگى زنده كردن مردگان كه با ظهور تصوير ديدنى آن حاصل مى آيد، و نبود اين اطمينان منافات ندارد با حصول ايمان به قدرت كامله خدا بر احياى مردگان، و نمى بينم كه ديدن اين كيفيت افزايشى در ايمانى كه از او مطلوب بوده است داشته باشد، بلكه مفيد چيزى بود كه ايمان به آن واجب نبود.
و از همين جا دانسته مى شود كه على - كرم الله وجهه - با گفتن: (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (اگر پرده ها كنار رود بر ايمان من افزوده نمى شود) در ايمان مرتبه اى بالاتر از مرتبه حضرت خليل عليه السلام براى خود اثبات نكرده است، آن گونه كه برخى از شيعيان نادان تصور كرده اند. و بسيارى از اصحاب ما چون بر اين مطلبى كه ما گفتيم واقف نشده اند براى رد اين تو هم كه از سخنان حضرت خليل و امير استفاده مى شود كه دومى از اولى برتر است خود را به زحمت افكنده اند).
پاسخ: فخر رازى گويد: (گويند: مراد از اطمينان قلب آن است كه خطوراتى كه براى استدلال كننده دست مى دهد از قلب او زايل شود). (1) و علامه طباطبائى رحمه الله گويد: (طمأنينه و اطمينان، آرامش يافتن دل است پس از قلق و اضطراب آن، و آن از اطمأنت الارض گرفته شده است، ارض مطمئنه به زمينى گويند كه در آن شيب و فرو رفتگى داشته باشد كه آبى كه در آن روان مى شود در آن استقرار يابد... و درخواست اطمينان قلب در اين آيه مطلق است و دلالت دارد كه