اجتراء بر آن فعل كرد خود را عرضه دو عقاب كرده و ظلمى نيست.
دوم اينكه اين عقاب از قبيل اقتصاص حق است، چه اعداء ايشان چون منع از مراتب ايشان كردند و ايشان از خوف پنهان شدند جهل فاش شد و احتياج بارزاق معنويه وحسيه، پس ايشان از هر لاعنى حقى غصب كردند و عذاب بازاء اوست.
سيم اينكه هر محب ايشان چون بشنود آنچه اعداء ايشان كردند متألم شود و دلش سوخته آيد از اندوه، و آن عذاب در مقابل اين تأثر وألم است، اين است محاذى عبارات سيد.
و اين اشكال و جواب بغايت غريب است، و نمىدانم چگونه اعتراض را قوى شمرده، چه اين معنى شايسته تعرض علما نيست، و اهل نظر نبايد اين گونه حرفهاى واهى را متعرض شوند، و جواب دهند، مگر اينكه بر طريقه اصحاب حديث كه سيد مذكور از ايشان است قوتى داشته باشد، چه ايشان را عادت بر تعاطى مشكلات وحل معضلات نيست، و اگر نه جنابش اشاره به اين سخن كرده بود ابدا نمى نوشتم.
و حاصل سخن اين بنده آنكه آنچه منافى عدل است آنست كه عقاب كار كسى راجع به ديگرى شود، چنانچه در قرآن مجيد است " ولا تزر وازرة وزر اخرى " (164 / 6).
ولى اگر كسى در ماده مستحق براى لعن و عقاب دعا كند، و از خدا بخواهد كه عذاب او زياد شود و خداى به جهت استحقاق آن مدعو عليه عذاب او را زياد كند عين عدل و رعايت حال مظلومين است، و از اينجا معلوم مىشود كه جوابهاى مذكور هيج يك ربطى بسؤال ندارد خاصه اول كه عين اشكال بر او متوجه است، چنانچه متأمل بصير مىداند، و اصل اين اشكال در خبر معروف " ان الميت