خيط باطل لقب دادند كه بلند بود و مضطرب القامة، وخيط باطل بحسب لغت كنايه از هباء مبثوث در شمس است، و از لعاب شمس كه شعاع ممدود و خط شعاعى باشد، و از تار عنكبوت كه او را مخاط الشيطان نيز مىگويند، و هر وقت كه در جائى امارت ميافت در تشييع سب أمير المؤمنين عليه السلام مجد و مصر بود، چنانچه ابن اثير مىگويد: كه در هر جمعه بر منبر رسول بالا مىرفت، و در محضر مهاجرين وانصار مبالغه در سب أمير المؤمنين عليه السلام مىكرد، و بعد از هلاك يزيد در شام خليفتى يافت، و نه ماه حكمرانى كرد، و در سنه پنجاه و شش هجرى ملحق به اسلاف اجلاف خود شد، و اخبار در لعن او از طريق اهل حق و اهل سنت بسيار است ما دو سه حديث از طريق اهل سنت از كتب معتمده ايشان به جهت اتمام حجت ايراد مىكنيم:
ابن اثير در (اسد الغابة) وابن ابى الحديد از (استيعاب) ابن عبد البر در ذيل اين شعر - كه عبد الرحمن بن حسان بن ثابت در هجو مروان گفته و اشاره بجنون وارتعاش حكم كرده:
ان اللعين اباك فارم عظامه * ان ترم ترم مخلجا مجنونا يمشى خميص البطن من عمل التقى * ويظل من عمل الخبيث بطينا روايت كرده اند كه عايشه به مروان گفت: شهادت مىدهم كه رسول خداى لعن كرد پدرت را در حالتى كه تو در صلب او بودى.
و در (تاريخ الخلفا) ى سيوطى از بخارى و نسائى وابن ابى حاتم در تفسيرش و در تفسير فخر رازى اين حديث نقل شده، و بعد از او هست كه عايشه گفته: " وانت بعض من لعنه الله " وتقريب او اينست كه مروان جزء حكم بود در حال لعن پس ملعون خواهد بود.
و از (در المنثور) سيوطى نقل شده كه عبيد بن حميد، و نسائى، وابن منذر،