زن بود، و پيغمبر صلى الله عليه وآله جد شما است از قبل مادر شما؟ يعنى صرف اين مطلب كفايت در صحت انتساب نمىكند، آن حضرت فرمود اگر رسول خدا زنده شدى و دخترت را خطبه كردى آيا تو اجابت مىنمودى؟ هرون عرض كرد سبحان الله چرا اجابت نكنم بلكه افتخار و مباهات بر عرب و عجم عموما و قريش خصوصا مىكنم، آن جناب فرمود لكن رسول خدا دختر مرا خطبه نمىكند و من تزويج نمىكنم دختر خود را به او، عرض كرد چرا؟ فرمود از جهت آنكه او والد من است ووالد تو نيست، هارون تصديق نمود و گفت احسنت يا موسى بن جعفر (1).
اما اخبار وارده از طرق اهل سنت در اينكه حسنين عليهما السلام ابناء رسول اند يا يك نفر از ايشان - چه فرقى در اين جهت ادعاء نشده - يا اولاد اويند آن قدر با قلت بضاعت و كمى اطلاع در كتب معتبره ايشان ديده ام، كه هر كس انصاف دهد اذعان به تواتر آن كند، و نه اين مختصر را گنجايش نوشتن آنها است، و نه اين بنده را مجال ثبت همه آنها از اين جهت به حديثى چند كه به حسب دلالت و سند در غايت اعتبار باشد اقتصار مىشود:
اول - محمد بن اسماعيل البخارى كه كتاب او را اهل سنت اصح الكتاب بعد كتاب الله دانند در (جامع صحيح) خود روايت كرده از ابى بكرة قال:
سمعت النبى صلى الله عليه وآله وهو على المنبر والحسن الى جنبه ينظر الى الناس مرة واليه مرة، ويقول: ابنى هذا سيد، ولعل الله ان يصلح به بين فئتين من المسلمين (2).
يعنى ابو بكرة گفت: شنيدم از پيغمبر در حالى كه بر منبر بود وحسن در پهلوى او بود، گاهى نظر به مردم مىكرد، و گاهى نظر بسوى او مىكرد، و مىفرمود اين پسر من سيد است، يعنى امام واجب الاطاعة است، و شايد كه خداوند اصلاح