و معنى سلام را وجوه مختلفه گفتهاند:
يكى اينكه سلام اسم خداى عز وجل است، و مراد آن است كه خدا حافظ تو باشد، و اين وجه را اگر چه از ابن انبارى نقل كرده اند، و بعض محدثين اقتصار بر او كرده، ولى به نظر تمام نمى آيد چه لفظ " عليك " بنفسه مؤدى معنى حفظ نيست، چنانچه اگر بگويند الله عليك، والرحيم عليك، بسيار ركيك خواهد بود، و تقدير خبر خلاف اصل است علاوه بر آنكه بالضروره اين تركيب با ساير تراكيب سلام يك معنى دارد، اين احتمال در لفظ سلام عليك متمشى نيست، به جهت تنكير، و در سلاما و سلام الله عليك، وبلغ اليه سلامى، واقرئه السلام، به هيچ وجه اين احتمال صورت نخواهد گرفت.
ديگر - اينكه سلام مصدر باب تفعيل باشد بمعنى تسليم.
سوم - اينكه مصدر مجرد وبمعنى سلامت باشد، و اين دو وجه به حسب اختلاف موارد تفاوت مى كنند، اگر چه وجه ثالث في الجمله اقوى واظهر است و سلام در لغت عرب به معانى متعدده شنيده شده كه اصل در آنها معنى سلامتى است، و از اين جهت بمعنى سنگ مخصوصى كه به صلابت ممتاز است آمده و به معنى درخت سختى، و به معنى دجله وارد شده است، چه همه از ضيعت سالمند، و مىتوان در دجله به اعتبار سلامت طبع آبش باشد.
چنانچه از حضرت هادى عليه السلام در فضل سامره آمده است، كه آبش را به عذوبت وصف فرموده، و بغداد را به احتمالى به اين جهت دار السلام ناميدند كه دجله در او است، و از اين جهت است كه دلو دسته دار را كه سالم از آفات است سلم گفتند، و اين معنى در اكثر تراكيب " س ل م " جارى است و خداى عز وجل را كه سلام مىگويند هم به اين مناسبت است، چه حق سبحانه و تعالى خلق را از بلايا و آفات و شرور و نقائص حفظ مىكند، يا از اين