متمسك باين حديث شده - العياذ بالله - قدحى كند چه صحابى مؤمن مطيع اهل بيت بود، و البته عمومات فضل صحابه و مدايح مهاجرين در كتاب و سنت شامل او هست، و دليلى بر اخراج بالخصوص نيست، علاوه بر اينكه وجه سوم موجب ظهور وهن و ضعف اين وجه مىشود.
وجه سوم اينكه مراد از بنى اميه خصوص آن جماعت از ايشانند كه در غصب خلافت واطفاء نور خدا وجحد كلمه ولايت همدست وهمداستان شدند، به تيغ و سنان و نوشته و زبان در بغض اهل بيت همراهى نمودند، و مؤيد اين وجه آنست كه متبادر به اذهان در خصوص اين قضيه با ملاحظه اشكال مذكور همين معنى است، و با ملاحظه اينكه عنوان بنى اميه مصداق واقعى كم دارد، چه اولاد حقيقى اميه كم بودند.
اما حكم و اولاد او كه همه حرام زاده بودند.
و اما اولاد ابوسفيان هم متهم بخبث مولد بودند، بلكه محققا حرام زاده بودند، چنانچه من بنده انشاء الله در محل خود خواهم ذكر كرد.
و اما اولاد ابى معيط كه اولاد ذكوان پدر ابو معيط باشند هم لصيقند، چه ذكوان بعقيده جماعتى غلام اميه بوده، و وى را به خود ملحق ساخت، وتبنى كرد چنانچه در (اسد الغابه) اشاره كرده پس ناچار بايد طايفهاى مراد باشد كه خلفاء و امراء ايشان را شامل شود، و بنابراين لفظ بنى اميه عنوانى است عرفى به جهت اشاره به آن جماعت مخصوص و حقيقت بودن اضافه در عهد شاهد صدق اين دعوى است، وفي الجملة مؤيد بلكه مصدق اين معنى است:
خبرى كه در (خصال) در باب سبعه مذكور است كه جهنم را هفت در است،