و هشام باشند (1). و اتفاق نيفتاده كه چهار برادر جز ايشان خلافت كرده باشند، و ساير خلفاى بنى مروان چه آنان كه در مشرق خلافت كردند كه اولشان عبد الملك و آخرشان مروان حمار باشد، چه آنان كه در اندلس و ناحيه مغرب خلافت داشتند كه اولشان عبد الرحمن بن معاويه بن هشام بن عبد الملك است، و آخرشان هشام بن محمد ملقب به معتمد بالله است داخل در عنوان آل مروان هستند، و ظاهر حال همه رضاى به افعال اسلاف خودشان و دعوى استحقاق خلافت بوده، و همين قدر در استحقاق لعن و وجوب تبرى كفايت است (2).
(ولعن الله بنى امية قاطبة) ج - ولعنت كناد خداى بنى اميه را يكسره.
ش - قاطبة حال است چنانچه در جميعا گذشت، و معنى او جميع است، و اسم است، چنانچه در (صحاح) آورده، و از عبارت (اساس) معلوم مىشود كه مجاز است.
واميه: بنابر مشهور پسر عبد شمس بن عبد مناف است، وبنى اميه دو فرقهاند:
يكى اعياص كه ابو العاص، وعاص، وابو العيص، وعيص، و اولاد ايشان باشند، و ديگرى عنابس كه اولاد حرب بن اميه باشند، چه اسم حرب عنبسه بود، و اخبار در لعن بنى اميه وذم ايشان از طريق فريقين بيش از حد احصاء است، و تعداد آنها خارج از طور اين مختصر است، و ما خبرى چند از كتب اهل سنت ايراد مىكنيم - كه انصار و اشياع ايشانند، و ايشان را خلفاى رسول و امراى مؤمنين و ائمه