حديث دوم شهادت رسول خداى صلى الله عليه وآله:
ابن مردويه سند به انس بن مالك مىرساند كه حضرت رسالت مآب در خانه ام حبيبه دختر ابوسفيان تشريف داشت، با ام حبيبه فرمود كنارى برو كه مرا حاجتى است، آنگاه آب وضو خواست، و نيكو وضو ساخت آنگاه فرمود:
اول كسى كه از اين در در آيد امير مؤمنان است، و سيد عرب و بهترين اوصياء، وأولاى ناس به ناس، انس گفت: من مىگفتم: " اللهم اجعله رجلا من الانصار " پس على عليه السلام داخل شد و راه مىرفت تا در كنار رسول خداى جاى گرفت، رسول خداى به دست مبارك روى خود را مسح فرمود، آنگاه روى علي بن أبي طالب عليهما السلام را مسح فرمود، على عرض كرد يا رسول الله چه شده است؟ آن جناب فرمود همانا تو تبليغ ميكنى رسالت مرا بعد از من، و روايت مىنمائى از من، ومىشنوانى به مردم صوت مرا، و تعليم ميكنى خلق را از قرآن آنچه ندانند (1).
و اين روايت را به طرق متعدده نقل كرده اند.
حديث سوم: شهادت جبرئيل:
هم حافظ ابن مردويه كه ملقب به ملك الحفاظ وطراز المحدثين است، در كتاب (مناقب) سند به ابن عباس مىرساند كه جناب رسالت مآب در صحن خانه تشريف داشت و سر مبارك در دامن دحية بن خليفه كلبى گذاشته بود، على عليه السلام داخل شد و فرمود چگونه است حال رسول خدا؟ دحيه گفت بخوشى است، آنگاه عرض كرد به آن جناب كه هر آينه من تو را دوست مىدارم، و مرا تو را مدحتى است كه من زفاف مىكنم او را بسوى تو " أنت أمير المؤمنين وقائد الغر المحجلين " يعنى توئى أمير مؤمنان و كشنده بزرگان اهل ايمان بسوى هدايت و بهشت، و توئى