از استناد به ايشان داشته تا عنوان اتباع و اشياع خارج از او باشد، و عنوان مستقل ديگرى شود.
تبع تبعا وتباعة: از پى كسى راه رفت، وتبع بر وزن فرس بمعنى تابع است، بر مفرد و جمع اطلاق مىشود مثل " انا كنا لكم تبعا " (21 / 14) وجمع او اتباع است، وتباعة اگر چه بحسب وضع اصلى مخصوص بمشى ظاهرى است، ولى از بابت توسع در پيروى معنوى استعمال مىشود، و در امثال اين سخنى است بر مذاق ارباب معرفت كه اين مقام مقتضى شرح آن نيست.
شيعه: عبارت از انصار و اتباع است چنانچه در (مصباح) و غير او تصريح كرده، واشتقاق او از مشايعت است كه بمعنى متابعت و نصرت باشد، و او مأخوذ از تشييع و مشايعت بمعنى همراه كسى رفتن به جهت تعظيم او است چنانچه در مشايعت و تشييع اموات استعمال مىشود، و حقيقت هر دو مأخوذ از شيوع است بمعنى ظهور چه، مشيع ومشايع هر دو امر ضيف و ميت را مثلا ظاهر كند، و نام او را شايع و شرف او را معلوم دارند، بالجمله جمع شيعه شيع است، و جمع شيع اشياع، و فيروز آبادى در (قاموس) اشتباهى سخت ظاهر كرده كه گمان نموده اشياع وشيع هر دو جمع شيعهاند، چه قياس عربيت اقتضاء نمىكند كه فعله بر افعال جمع شود، و تصريح كرده به آنچه ما گفتيم فيومى در (مصباح المنير).
ولى: مأخوذ از ولى است، و معنى حقيقى او نزديك شدن است، و در قرابت نسبى وقرب روحانى كه محبت باشد، وقرب احاطى كه رياست باشد هم استعمال مىشود.
و بدان كه چنانچه حفظ صحت مريض به دو جزء است:
يكى تنقيه كه دفع اخلاط فاسده باشد، و آن ديگر تقويت كه حفظ بنيه و بقاء مزاج كه صورت خامسه حاصله از تفاعل كيفيات اربعة متداعيه بانفكاك و انفصال است منوط و مشروط به اوست، و چنانچه تحصيل كمال انسانى و ترقى