و تنعم كنند، و در آخرت ضايع باشند، صاحب مكرر و خديعتند، در دنيا عطا مىشوند، و در آخرت نصيبى ندارند.
وابن اثير در (كامل) (1) مىگويد كه اخبار در لعن او بسيار است ولى در سند او بحث است، و بعد از تصحيح حاكم و روايت جمعى كه در كلام سيوطى شنيدى و نقل او خود بنفسه در (اسد الغابه) با شهادت بتعدد طرق، مجالى براى مناقشه او نمىماند.
و از عجايبى كه هوش از سر مرد عاقل مىبرد اينست كه مثل مروان كه پيغمبر پدرش را طرد كرد، و خود عمرى به عداوت اهل بيت رسالت گذراند، وسب أمير المؤمنين و حسنين عليهم السلام را تجويز و تشييع مىكرد، و بر منبر رسول هر روز جمعه در خطبه مواظبت داشت، و پيغمبر او را لعن كرد و وزغ لقب داد و أمير المؤمنين عليه السلام فرمود دست او دست يهودى است، و او طلحه را كه به اعتقاد اهل سنت صحابى و از عشره مبشره است تير زد و بكشت، و روى با ابان بن عثمان كرد و گفت يكى از قتله پدرت را كشتم، با اين همه عيوب و مساوى عادل مىدانند، و از او اخذ حكم مىكنند و در (صحيح بخارى) و (صحيح مسلم) كه اصح كتب بعد از كتاب الله مىدانند از او حديث نقل مىكنند، و در (كشف الظنون) است كه اجماع كردند بر عدالت جميع رجال صحيحين.
و از معروفات محدثين اهل سنت است من روى له الشيخان فقد جاز القنطرة از اين جهت ابن اثير در (كامل) استدلال بر عدالت مروان كرده بروايت (بخارى) و به اينكه حسنين عليهما السلام با او نماز مىكردند و اعاده نمىكردند، يا للعجب بيشرمى به كجا رسيده كه گمان مىكنند حسنين عليهما السلام با مروان نماز مىكردند و اعاده نمىكردند، و از اينجا اثبات عدالت مىخواهند كنند.