وفدك را رد كرد، و از آل مروان بعد از آنكه عثمان تيول (1) مروان كرده بود باز گرفت، و احسان به اهل بيت مىكرد، و متعرض ظلم ايشان نمىشد، و از فاطمه دختر سيد الشهداء نقل شده كه اگر عمر عبد العزيز زنده بود ما محتاج نمىشديم، و در كتب عامه از باقر علوم النبيين عليه وعليهم السلام نقل شده كه هر قومى را نجيبى است، وعمر عبد العزيز نجيب بنى اميه است (2).
و از مشهورات است " الناقص والاشج اعدلا بنى مروان " وناقص يزيد بن الوليد بود كه عطاياى پدر خود را كم كرد، واشج عمر است بجهخ شجه وشكافى كه در سر او بود.
و در كتاب (قرب الاسناد) سند به صادق آل محمد عليهم السلام مىرساند كه از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده كه چون عمر (بن ظ) عبد العزيز ولايت يافت عطاياى عظيم بما عطا كرد، پس برادر وى بر وى درآمد و گفت همانا بنى اميه رضا ندهند از تو كه بنى فاطمه را بر ايشان تفضيل دهى، عمر گفت تفضيل مىدهم چه من چندان شنيده ام - كه مبالات ندارم كه من بعد نشنوم: - اينكه رسول خداى فرمود فاطمه قطعهاى از من است مسرور مىكند مرا آنچه او را مسرور كرد، و بد حال مىكند مرا آنچه او را بد حال كرد، و من متابعت مسرت رسول خداى مىكنم، ومسائت او را بر مى اندازم (3).
و از اين گونه اخبار متتبع مىيابد، و از اين جهت است كه بعض اكابر - كه فاضل متبحر ميرزا عبد الله افندى صاحب (رياض العلماء) در كتاب مذكور تعيين