كند بواسطة او ميانه دو طايفه از مسلمانان، كه اشاره به صلح آن جناب است با معاويه، و مراد اسلام ظاهرى است، يعنى تكلم به شهادتين پس دلالت بر اسلام اصحاب معاويه ندارد، و منافات با ادله صريحه ديگر ندارد، كه دلالت بر كفر دشمنان اهل بيت دارد، چنانچه بر هر با بصيرتى ظاهر است.
و اين حديث را بعينه به اضافه لفظ عظيمتين بعد از فئتين ترمذى كه كتابش از اعظم صحاح سته است روايت كرده (1)، و در غير اين دو كتاب در كثيرى از كتب اين طايفه ديده ام، كه بعد از نقل بخارى تعداد آنها فائده براى اسكات خصم ندارد، چه گفته او را برهان قاطع دانند، بلكه برخى حكم به كفر كسى كه رد اخبار بخارى كند كرده اند، و دانستى كه در اين جهت فرق بين حسنين نيست.
حديث دوم: محمد بن عبد الله الترمذى صاحب صحيح در كتاب خود نقل كرده از اسامة ابن زيد قال: طرقت النبي صلى الله عليه وآله ذات ليلة في بعض الحاجة فخرج النبي صلى الله عليه وآله وهو مشتمل على شئ لا أدرى فلما فرغت من حاجتى قلت: ما هذا الذي أنت مشتمل عليه؟ قال: فكشفه فاذا حسن و حسين عليهما السلام على وركه، فقال هذان ابناى وابنا بنتي اللهم اني أحبهما فأحبهما وأحب من يحبهما (2).
قال: هذا حديث حسن غريب.
ترجمه حديث چنان است كه اسامه گويد شبى نزد پيغمبر رفتم كارى داشتم پس پيغمبر صلى الله عليه وآله بيرون آمد و با خود چيزى داشت كه نمىدانستم، چون از حاجت خود فارغ شدم گفتم اين چيست كه با خود دارى؟ نمودار كرد او را ديدم حسن