مىشود كه ابن زياد مهياى حرب ديلم بود كه واقعه كربلا در پيش آمد و او را مقدم داشت، و بنابر اين هيچ استبعادى نيست در كثرت جنود وتتابع جيوش او فلعنة الله عليه وعلى جنوده، و در سنه شصت و هفتم هجرى كه سى و نه ساله بود بدست واسطه رحمت الهى و نعمت نامتناهى ابراهيم بن الاشتر رضى الله عنهما سپر دركات جحيم شد، و در مقتل منسوب بابى مخنف در كيفيت قتل او واقعه عجيب نوشته كه چون مستبعد بود ننوشتم با اينكه غرضى در ذكر اين تفاصيل نيست، چه تاريخ ظلم و عدوان و كيفيت هلاكش در كتب تواريخ و سير مسطور است، و از عجايب اينستكه روز قتل او روز عاشوراء بود، و سر او را وقتى كه به خدمت حضرت امام سجاد سلام الله عليه بردند آن حضرت مشغول ناهار شكستن بود (1) چنانچه حال آن مخذول بود با سر مبارك امام مظلوم عليه وعلى جده وابيه وامه وابنائه افضل الصلاة والتحية والسلام ما هدر حمام وهمر ركام.
(ولعن الله عمر بن سعد) ج - و خداى لعنت كناد عمر پسر سعد را.
ش - عمر پسر سعد بن ابى وقاص است كه از صحابه و اصحاب شورى و متخلفين از امير المؤمنين، و كبار رجال عصر خود بود، و در نسب او كلامى است مشهور كه علماء نسب متعرض شده اند، و در اين مقام كلامى در (مروج الذهب) مذكور است كه ما استطراف و استطراد بنقل او مىكنيم، و او چنين است كه روايت مىكند از محمد بن جرير الطبرى كه چون معاويه حج كرد و طواف نمود سعد با وى در حال طواف بود، چون فراغت يافت مسرعا بجانب دار الندوه و شتافت وسعد را با خويشتن بر سرير خود بنشاند و - العياذ بالله - بسب امير المؤمنين وانتقاص آن جناب مشغول شد، سعد خود را دور كرد،