است بمعنى انتقال مثل اينكه " ما معتقدك؟ " بمعنى ما اعتقادك؟ و در اين كلام غفلتى سخت عجيب كرده، چه منتقل خود اسم مكان است، و حاجت به تقدير مضاف ندارد، بلكه اگر لفظ موضع مذكور بود در غايت سقوط و نهايت ركاكت مىشد، به خلاف موضع انتقاله، و هم چنين اگر منتقل را به انتقال تعبير مىفرمود عبارت منحط از رتبه فصاحت و نازل از درجه متعارفه بود، و اين جمله را شاهد براى تنبه گفتم و اگر نه مدعى مثل سفيده صبح و شعاع مهر روشن است، و استشهادى كه كرده با اينكه حاجت به استشهاد نبوده غلط است، چه معتقد بمعنى ظاهر خود كه اسم مفعول باشد مراد است، يقال اعتقده واعتقد به، و در هر صورت سؤال از متعلق اعتقاد است از قبيل عدل و توحيد و تشيع و جز اينها نه از نفس اعتقاد كه از مقوله كيفيات حاصله در نفس است، و اين كه مىگويند: " ما اعتقادك؟ " در او مجاز است، و مراد ما معتقدك است به عكس آنچه او تخيل كرده، و اين اشتباه از مثل او كه عمرى را در تحصيل قواعد لغت ونحو صرف كرده، و همه جا از ادعاى غاية القصواى ادب اندكى فرود نمى آيد غريب است، والله العاصم.
بالجمله لفظ مصاب بالخصوص در كلام فصحاء بمعنى اصابه وارد است، چنانچه در اين بيت:
اظليم ان مصابكم رجلا * اهدى السلام تحية ظلم به نصب رجل آمده گويند مغنيه در مجلس واثق بالله خليفه عباسي به اين بيت تغنى كرد، و به نصب خواند، ادباى محضر اختلاف در رفع و نصب كردند، وجاريه اصرار داشت كه از ابو عثمان مازنى رحمه الله بنصب شنيده، واثق فرمان داد تا وى را از بصره بسامره بياورند.
و از غرائب اتفاقات اين بود كه در همان ايام يك تن از اهل ذمه بجانب وى آمده بود، و استدعاى تدريس كتاب سيبويه كرده بود، ومازنى امتناع فرموده