مخالفان، آنان به اسلام بازگشتند. (1) و نيز گويد: اين تعبير سازگارى ندارد با گروهى مخصوص از باديه نشينان كه اندك مدتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديدند و پس از آن حضرت روزى چند مرتد شدند و سپس توبه كردند و به اسلام گراييدند. (2) و نيز گويد: بيشتر كسانى كه مخالفان، آنها را مرتد شناختند تنها كارشان اين بود كه زكات را به ابو بكر نپرداختند، و نهايت چيزى كه در اين باره مى توان گفت آن است كه اين كار حرام است نه ارتداد، و از همين رو عمر احكام اسلام را بر آنها جارى ساخت و اسيران و اموالشان را پس داد. علاوه آن كه اين روايت و امثال آن (كه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: پروردگارا، اينان اصحاب منند) تصريح دارد كه آنان از اصحابند، و كسانى كه به پندار مخالفان مرتد شدند اگر بر ارتداد مرده اند - چنان كه ظاهر اخبار چنين است - ديگر از صحابه محسوب نمى شوند زيرا به اعتقاد مخالفان، كسى كه در حال ارتداد بميرد صحابى به شمار نمى آيد (هر چند رسول خدا را درك كرده و ايمان آورده باشد)، و اگر از ارتداد توبه كرده و مسلمان مردند ديگر مرتد نبوده و از كسانى نخواهند بود كه آنها را از سر حوض بربايند و سمت چپ برند و ميان آنان و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جدايى اندازند، پس بنابر هر يك از اين دو صورت نمى تواند مراد از اهل ارتداد در اين روايات كسانى باشند كه ابو بكر به خاطر منع زكات با آنان به جنگ پرداخت.
ممكن است كسى اشكال كند كه شما منكران نص بر اميرمؤمنان عليه السلام و كسانى را كه آن حضرت را از مقام امامت دور ساختند مرتد دانسته و با اين حال از صحابه به شمار مى آوريد! ولى اين اشكال درست نيست، زيرا معناى صحابى در