پرسيدى نه از خودم (وعلى خود من است). (1) و نيز گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (در مباهله با نصاراى نجران) فرمود: خداوندا، اين (على) نفس من است و نزد من همتاى با خود من است. خداوندا، اين (فاطمه) زنان من است كه برترين زنان جهان است. خداوندا، اينان (حسن و حسين) دو فرزند و نوه منند، پس من در جنگم با هر كه اينان با او در جنگ باشند، و در صلح و سازشم با هر كه اينان با او در صلح و سازش باشند. (2) و در ذكر داستان جنگ احد نقل كرده كه آن گاه كه همه مردم گريختند و كسى جز على وابودجانه سماك بن خرشه باقى نماند (پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابودجانه را فراخواند و فرمود: اى ابادجانه، تو هم باز گرد و من بيعتم را از تو برداشتم، اما على، پس او منم و من او... (3) و گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى پسر ابى طالب، تو عضوى از اعضاى منى، هر جا من باشم تو هم همان جايى. (4) علامه سبط ابن جوزى در داستان بنى وليعه (قومى از عرب) از انس آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنى وليعه يا دست بر مى دارند يا مردى را كه مانند نفس خودم است به سوى آنان گسيل مى دارم كه امر مرا در ميان آنان اجرا كند، با جنگجويان بجنگد و فرزندان را اسير كند. ابوذر گفت: ناگاه سردى كف دست عمر را بر پشت خود احساس كردم كه گفت: به نظر تو مرادش كيست؟
گفتم: مرادش تو نيستى، بلكه مردى است كه كفش خود را پينه مى زند، على بن