نجرانيان را به ملاعنه و نفرين در حق يكديگر فرا خواند: آنان از بيم جان خود و از ترس پيامدهاى راستى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دروغ خود به اين كار تن ندادند.
روشن است كه مراد از ابناء حسن و حسين عليهما السلام و مراد از نساء فاطمه و از انفس امير مؤمنان عليه السلام است، زيرا در ميان اين گروه غير آن حضرت كس ديگرى نبود كه مصداق انفسنا واقع شود، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمى تواند مراد از انفسنا باشد زيرا معنا ندارد كه انسان خودش را بخواند همان گونه كه معنا ندارد خود را امر و نهى كند، و از همين رو فقيهان گفته اند: فرمانده نمى تواند تحت فرمان خود باشد، زيرا هميشه مقام فرمانده بالاتر از فرمانبر است، و اگر خودش هم فرمانبر باشد بايد خودش از خودش بالاتر باشد، و اين محال است.
از جمله چيزهايى كه اين مطلب را روشن مى كند روايتى است كه واقدى در كتاب (مغازى) آورده است كه: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جنگ بدر باز مى گشت و اسيران مشركان را به همراه داشت يكى از اسيران به نام سهيل بن عمرو به شتر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بسته شده بود، همين كه چند ميل از مدينه دور شدند خود را از بند آزاد كرد و گريخت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه سهيل بن عمرو را يافت او را بكشد. مسلمانان در جستجوى او شدند، خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را ديد كه در زير درختى پنهان شده است، حضرت او را دستگير كرد و دوباره به بند كشيد و او را نكشت، زيرا آن حضرت تحت امر خود در نمى آمد و آن امر شامل خود حضرت نمى شد. آرى اگر يكى از ياران حضرت او را مى يافت واجب بود او را بكشد زيرا تحت فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و بايد به آن امر عمل مى كرد...
يكى ديگر از شاخه هاى اين بحث روايتى است كه از قاسم بن سهل نوشجانى رسيده است. وى گويد: من در مرو در برابر مأمون در ايوان ابومسلم قرار داشتم و حضرت رضا عليه السلام نيز سمت راست وى نشسته بود. مأمون به من گفت: اى