راوى را نقل فضائل على عليه السلام دانسته و آنچه را كه وى نقل نموده دليل بدعتگذارى او شمرده اند، بنابر اين چنين راويى از نظر آنان مردود است گرچه از افراد موثق باشد. و دليل و تأييد تشيع در نزد آنان ذكر فضائل على عليه السلام است، بنابر اين نقل حديث در فضيلت آن حضرت درست نيست، زيرا موجب تأييد بدعت راوى در نظر آنان است.
روى اين حساب، هر گاه به حديث متواترى برخورند يا حديثى را در كتابهاى صحيحشان مشاهده كنند و راهى براى طعن و طرد آن نيابند دست به حيله ديگرى زده آن را تأويل كنند و الفاظ حديث را آن گونه كه مطابق ميل خود است تغيير دهند. ما در اينجا چند نمونه مى آوريم تا به باطن پليد و عناد آنان با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ويژه با اميرمؤمنان عليه السلام پى برده شود:
1 - ابن حجر عسقلانى از اسماعيل بن عياش كه گفت: از حريز بن عثمان شنيدم كه مى گفت: اين حديث كه مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت مى كنند كه به على فرمود:
(تو نسبت به من مانند هارون با موسايى) حديث درستى است ولى شنونده اشتباه كرده است. گفتم: پس درست آن چيست؟ گفت: به جاى (هارون) (قارون) بوده است. (1) 2 - حافظ محدث حسنى مغربى (در گذشته به سال 1380) گويد: ابوسعد استرآبادى در دمشق وعظ مى كرد، مردى برخاست و گفت: اى شيخ، نظرت درباره حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: انا مدينة العلم وعلى بابها چيست؟ وى لختى سر به زير افكند، سپس سر برداشت و گفت: آرى، اين حديث را به طور كامل كسى نمى داند مگر آن كس كه در اسلام صدرنشين باشد! پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: أنا مدينة العلم، وعلى بابها، وابوبكر اساسها (پى و پايه آن)، و عمر حيطانها