پيوسته در آن بماند).
(جان تو را از جوهر لطف قالب زده اند، خداوند همه جانها را فداى تو كناد).
محمد حميرى گويد:
ولايته هي الاءيمان حقا * فذرني من أباطيل الكلام (دوستى و پيروى او ايمان راستين است، پس ديگر سخنان باطل را به رخ من مكش).
حجر بن عدى به قاتل خود گفت:
اگر سر آن دارى كه فرزندم را بكشى او را پيش از من گردن بزن! جلاد فرزند را گردن زد. به حجر گفتند: در داغ فرزندت شتاب كردى؟! گفت: بيم آن داشتم كه چون برق شمشير را بر گردن من ببيند، بهراسد و دست از ولايت على عليه السلام بردارد و آن گاه ميان من و او در اقامتگاه جاويد كه خداوند صابران را وعده فرموده جدايى افتد (1).
معاويه به ابوالطفيل گفت:
(روزگار از مهر على براى تو چه به جاى نهاد؟ گفت: همان مهرى كه مادر موسى به كودك خود داشت، و با اين حال، عذر تقصير به پيشگاه خدا مىبرم (2)! معاويه به عدى بن حاتم گفت:
صبر تو در فراق على چگونه است؟ گفت: چون صبر مادرى كه فرزند دلبند او را در دامنش سر ببرند، كه هرگز آب ديده اش خشك نمى شود و سرشكش از باريدن باز نمى ماند (3).