نمايند ودر أين خرم دينست أما إجماعي كه نه أمري چنين باشد بإنكار آن شخص كافر نمى شود مثلا مجمع عليه است كه أين كعبه كه امروز بر آن طواف مى كنند بنا كرده حجاج است اگر كسى أين را إنكار كند أو را تكفير نكنيم چه بإنكار أين هيچ حكمي از احكام دين اختلال نمى يابد خواهى بناى حجاج باش خواهى بناى ديگرى واجماعي كه بر صحابيت است از أين قبيل است چه اگر كسى صحابيت كسى از صحابه را إنكار كند با آنكه بتمام احكام دين أصولا وفروعا معترف باشد وبمضمون آن تمسك نمايد لازم نيايد از أين خرم چيزى از دين الا اينقدر هست كه أين در نفس خود باطل است چه معرفت صحابه نه از آن قبيل است كه بنفسها از أركان إسلام است همچون ايمان بخداى وملائكه وكتب ورسل چنانكه در كلام غزالي گذشت وطوائف مبتدعه كه در شان بعضي از صحابه نبايست گويند از خوارج وروافض هيچ از أصول وفروع دين بدان سبب از دست نگذاشته اند وآنچه از أصول وفروع دين در آن بر خلاف رفته اند از برأي قصور نظر است كه داشته اند واجتهاد باطل، نه از سبب آن نابايست گوئى آن ايشان را لازم شده. اگر كسى سؤال كند كه كسى اگر نابايست در شان أبي بكر وعمر گويد بمجرد أين همه مستحق تعزير باشدو بس چنانچه در سخن غزالي گذشت كأن كه دل باينقدر خشنود نميشود ودوست ميدارد كه باين استحقاق تكفير درست شود.
جواب آنست كه مقصود ما از سخن آنست كه خوارج وشيعه كافر نباشند چه أهل علم تكفير ايشان نكرده اند ايشانرا مبتدع وضال شمرده اند وهمه ايشان نابايست مى گويند وعامل عمر بن عبد العزيز از كوفه بوى نوشت كه شخصي سب عمر بن الخطاب كرده اگر رخصت فرمائى اورا قتل كنم در جواب نوشت كه جايز نيست كه كسى را كه سب