را هم كه عوامل به ثمر رسيدن دانه در آنهاست آفريده، و اگر به نطفهء انسان استعداد اعضا و جوارح مختلف داده، رحم مادر را براى فعليت آن استعداد خلق كرده، آيا چگونه ممكن است بذر عقل را كه ثمرش علم و عمل است و لطيفهء روح را بيآفريند كه استعداد رسيدن به كمال علمى و خلقى و عملى و معرفة الله بالله را دارد، و وسايل به ثمر رسيدن بذر عقل و فعليت استعداد روح انسان را مهيا نكند، و او را به مقصود از خلقتش هدايت ننمايد؟!
مگر ممكن است قانون (اعطى كل شئ خلقه ثم هدى) (1) در مورد انسان تخصيص بخورد؟!
به اين جهت ضرورت وجود هدايت الهى براى رسيدن انسان به هدف از خلقت روشن مى شود.
دوم: انسان به مقتضاى فطرت خود در جستجوى سازنده و آفريننده ء خويش است و مى خواهد بداند كيست كه بعد از عدم او را به وجود آورده، و اين قوا و اعضا و جوارح را به او داده، و او را بر سر خوان نعمت خود نشانده تا وظيفهء عقلى خود را كه شكر آن منعم حقيقى است انجام دهد.
از طرفى ساحت قدس او را اجل و اعلا مى بيند كه خود با آن كه سرا پا جهل است و خطا، و هوس است و هوى، با خداوندى كه خالق حس و محسوس و وهم وموهوم و عقل و معقول است و عظمت جمال و كمال او لايتناهى است و سبوح و قدوس از تمام نقايص وقبايح است، رابطهء سؤال و جواب براى حل مشكل خود بر قرار كند، به اين جهت وجود واسطه اى لازم است كه با داشتن صورت انسانى - كه لازمهء ارتباط با خلق است - داراى عقلى منزه از خطا و نفسى مقدس از هوى و سيرتى الهى - كه به قانون تناسب فاعل و قابل لازمهء ارتباط با خالق است - باشد، تا شايستهء آن گردد كه به نور وحى منور، و ابواب معارف الهيه را به روى بشر بگشايد، و او را از تفريط تعطيل عقل از معرفت حق سبحانه و