خدمت امام رسيد و گفت: اى اميرمؤمنان، باور نداشتيم كه اهل معصيت و طاعت و اهل تفرقه و جماعت در نزد واليان عدل و معادن فضل برابر باشند تا آن كه امروز اين معامله شما را با اين مرد حارثى ديديم كه دلهاى ما داغدار نمودى و شيرازه كار ما از هم گسيختى و ما را به راهى كشاندى كه مى دانيم كار رونده آن به آتش دوزخ مى انجامد.
على عليه السلام اين آيه را خواند: (اطاعت خدا بسى دشوار است مگر بر فروتنان خدا ترس). (1) اى برادر نهدى، مگر جز اين است كه او هم يكى از مردان مسلمان است كه يكى از حرمتهاى الهى را شكسته و ما هم بر او حد جارى ساختيم كه كفاره گناهش باشد؟ خداوند مى فرمايد: (دشمنى با گروهى شما را وادار نكند كه بى عدالتى كنيد، عدالت كنيد كه به تقوا نزديكتر است). (1) طارق از نزد امام بيرون رفت و با مالك اشتر ديدار كرد، مالك گفت: اى طارق، تو به اميرمؤمنان گفتى: دلهاى ما را داغدار نمودى و شيرازه كار ما از هم گسيختى؟ گفت: آرى من گفته ام، مالك گفت: به خدا سوگند چنان نيست كه تو گفته اى، دلهاى ما گوش به فرمان او است و شيرازه كارهاى ما به دست او پيوسته است. طارق در خشم شد و گفت: اى اشتر، به زودى خواهى دانست كه چنان نيست كه تو گفتى. چون شب فرا رسيد او و نجاشى آهسته به سوى معاويه گريختند. چون به دربار معاويه رسيدند دربان رفت و خبر ورود آنها را به معاويه داد و بزرگانى از اهل شام از جمله عمرو بن مره جهنى و عمرو بن صيفى و ديگران نزد معاويه بودند. چون درآمدند معاويه به طارق نگريست و گفت:
خوش آمد مردى كه شاخسارش ميوه داده و ريشه اش استوار است، سرورى كه