كه حارث نزد آن حضرت داشت رو به وى كرده فرمود: حارث، حالت چطور است؟ گفت: اى امير مؤمنان، روزگار مرا آسيب رسانيده و جنگ و دعواى ياران شما در باب تو نيز بر سوز دل و غم و اندوهم افزوده است. فرمود: جنگ و دعواى آنها در چيست؟ گفت: درباره شما و آن سه تن [خليفه] پيش از شما، برخى دوستان افراطى اند، برخى معتدل و ميانه رو و همراهند و برخى اهل شك و ترديد كه نمى دانند قدم پيش گذارند يا پس نهند. فرمود: بس است اى برادر همدانى، هش دار كه بهترين شيعيان من همان گروه معتدل و ميانه اند كه افراطيان بايد به آنان بازگردند و عقب ماندگان به آنان رسند.
حارث گفت: پدرم و مادرم فدايت، كاش اين زنگار [شك و ترديد] را از دل ما بر مى داشتى و ما را در كارمان روشن و بينا مى ساختى.
فرمود: بس كن، كه تو مردى هستى كه امر بر تو مشتبه شده است، (1) دين خدا را