كرده ام (در برابر نام على كرنش كن).
و نيز گويد:
هو فخر التاريخ لافخر شعب * يدعيه ويصطفيه وليا لاتقل شيعة هواة علي * إن في كل منصف شيعيا إنما الشمس للنواظر عيد * كل طرف يرى الشعاع السنيا (على فخر تاريخ است نه فخر يك ملت كه مدعى (ولايت) او است و او را به سرپرستى خويش برگزيده است).
(نگو تنها شيعيان هوادار على هستند، چرا كه هر منصفى شيعه على است).
(بى شك خورشيد براى همه چشمهايى كه نور فروزان آن را مى بينند عيد است).
اين شاعر گران قدر در مقدمه ديوان خود گويد: اى ابا الحسن، من درباره تو چه مى توانم گفت... شعر من در ساحل درياى تو - اى امير كلام - ريگى بيش نيست، اما ريگى كه به خون پر بهاى حسين رنگين است، پس اين سروده حماسى را بپذير، و از كوشكهاى بهشت برين گوشه چشمى هم به اين عاجزى كه قلم خود را به ياد تو شرف بخشيده افكن). (1) عبد الباقي عمرى افندى بغدادى أنت العلى الذي فوق العلى رفعا * ببطن مكة عند البيت إذ وضعا وأنت نقطة باء مع توحدها * بها جميع الذي في الذكر قد جمعا وأنت صنو نبى غير شرعته * لأنبياء إله العرش ما شرعا وأنت أنت ركن الذي حطت له قدم * في موضع يده الرحمن قد وضعا