دويد و در رحبه به او رسيد و گفت: به خدا سوگند، من امروز از اين كارى كه تو با اين مرد كردى شادمان شدم، به منزل من بيا تا چيزى به تو بدهم و لباس مناسب به تو بپوشم. چون زن داخل شد عمرو كنيزان خود را دستور داد او را وارسى كنند و لباسهايش را بيرون كنند تا درستى سخن آن حضرت را درباره او بنگرد. آن زن گريست و از او خواست كه او را وارسى نكند و گفت: به خدا سوگند، من همان گونه ام كه او گفت، من دو جنسه ام، هم عورت زنان دارم و هم بيضه اى مانند بيضه مردان و هرگز خون [حيض] نديده ام. عمرو از او دست كشيد و از خانه بيرونش كرد، سپس به نزد على عليه السلام آمد و ماجرا را بازگو كرد.
حضرت فرمود: خليلم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا از همه مردان و زنانى كه بر من سركشى مى كنند تا روز قيامت، خبر داده است. (1) و نيز گويد: صاحب كتاب (استيعاب) ابوعمر محمد بن عبد البر، از گروهى از راويان و محدثان روايت كرده كه گفته اند: احدى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلونى نگفت جز على بن ابى طالب عليه السلام. و شيخ ما ابو جعفر اسكافى در كتاب (نقض العثمانية) از على بن جعد از ابن شبرمه روايت كرده كه گفت: احدى از مردم را نرسد كه بر منبر سلونى گويد جز على بن ابى طالب عليه السلام. (2) علامه خوئى پس از نقل اين سخن در شرح خود بر (نهج البلاغة) (7 / 74) گويد: زيرا انواع پرسشها قابل ضبط و حساب نيست، و انواع خواسته ها در شمار و بررسى در نمى آيد، زيرا برخى به امور معقول و برخى به امور منقول، برخى به عالم شهود و برخى به عالم غيب، و برخى به امور گذشته و برخى به امور حال و برخى به امور آينده مربوط است، از اين رو پاسخ از همه آنها امكان پذير نيست