بلكه از بزرگترين آنها فرو فرستادن قرآن كريم بر آن حضرت است، به گونه اى كه همه مردم عرب را به مبارزه با آن فرا خوانده و با اين حال تمام سخنوران و زبان آوران عرب از آوردن سوره اى مانند آن عاجز ماندند. و روشن است كه اظهار معجزه از سوى خداوند بر دست شخص دروغگو كار درستى نيست و خداوند از آن منزه است، بنابر اين معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جمله آوردن قرآن كريم همان گواهى خداوند بر صدق دعوى آن حضرت است، و اين گواهى فعلى است نه قولى.
اگر گفته شود: شايد اين آيه براى تسلى خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمده نه اثبات رسالت او، يعنى مى خواهد بگويد كه خداوند مى داند تو رسول اويى، بنابر اين تكذيب كافران زيانى به تو نخواهد رساند. چنان كه انسان در مقام تسلى خاطر خود گويد: (خدا مى داند و گواهى مى دهد كه من راست مى گويم). بنابر اين لازمه گواهى دادن خداوند بر رسالت رسولش اظهار معجزات وخوارق عادات بر دست او نيست.
پاسخ آن است كه: ميان اين دو مسأله فرق روشنى هست. زيرا آيه در رد كافران معاند نازل شده و در مقام احتجاج بر آنهاست، واحتجاج جز با ظهور معجزات وخوارق عادات صورت نمى بندد. و در اين آيه تلويح بلكه تصريحى بدين مطلب هست. زيرا اگر آيه تنها براى تسلى خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده بود بايد چنين مى بود: كفى بالله شهيدا و من عنده علم الكتاب. اما چنين نيست بلكه لفظ (قل) در اول آيه با ضميمه (بينى وبينكم) به آن مى رساند كه آيه در مقام احتجاج نازل شده است، واحتجاج جز با آوردن معجزه انجام نمى پذيرد.