معاملات و روابط اجتماعى دارد - روشن مى شود.
و به استثنايى بودن وجود آنان از جهت اشتراك با خلق و امتياز از خلق و آنچه بدان اشتراك و اختصاص دارند در جملهء " غير مشاركين للناس - على مشاركتهم لهم في الخلق والتركيب - في شيئ من احوالهم " اشاره شده است.
و در جملهء " صفوته من خلقه " به مصطفى بودن پيغمبر از ساير خلق توجه شده، كه به آن خلقت تصفيه شده بتواند به مقام وساطت بين خالق و خلق نايل، و رابط بين عالى و دانى باشد.
و به لطف كلمهء تعبير از خدا در جملهء " يعبرون عنه " منزلت پيغمبر را روشن مى كند، كه او همچون زبان - كه بيانگر ما في الضمير است - مقاصد خداوند متعال را به خلق منتقل مى نمايد، و اين منزلت لازم قداست و مستلزم عصمت پيغمبر است.
و در جملهء " يكون معه علم يدل على صدق مقالته وجواز عدالته " دليل لزوم معجزه را براى اثبات نبوت بيان فرموده، و چون منشأ نبوت حكمت حكيم على الاطلاق وثمره ء آن هم حكمت است (قال قد جئتكم بالحكمة) (1)، (أدع إلى سبيل ربك بالحكمة) (2)، به امتياز حكمت نظرى و عملى انبيا عنايت شده، كه آن مبتنى بر فكر، و اين به مقتضاى " يعبرون عنه " و " و من عند الحكيم العليم " سراج منيرى است كه بدون احتياج به تعليم و تربيت بشرى به ارتباط به نور السموات و الارض روشن شده است (يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار). (3) و با آن كه فرمود " حكماء مؤدبين بالحكمة " به فاصلهء كوتاهى فرمود " مؤيدين من عند الحكيم العليم بالحكمة " در جملهء اول تأديب به حكمت، و در جملهء دوم تأييد به حكمت است، و ارتباط حكمت انبيا و مكتب وحى از جهت حدوث وبقا به مقام عنديت حكيم عليم، امتياز آن حكمت را از انديشهء بشرى در حد امتياز ما