پيرو بى چون و چراى ناخدا باشد.
بلكه با انشعاب طب اگر متخصص در عضوى شد، در عضو ديگر بايد مقلد متخصص ديگر باشد، در نتيجه زندگى هيچ فردى بدون تقليد اداره نمى شود.
بنابر اين كسى كه ايمان به دين دارد و مى داند در دين براى او وظايف و تكاليفى معين شده است، به حكم عقل و فطرت خود ملزم است نسبت به آن وظايف يكى از سه راه را انتخاب كند: يا تحصيل علم به آنها كند، و يا از عالم به آنها پيروى نمايد، و يا جانب احتياط را مراعات كند، و در صورتى كه نه عالم به آن وظايف است و نه اهل احتياط، راه منحصر به پيروى از نظريات عالم و دانشمند به آن احكام است، و اگر دانشمندان و متخصصان در آن احكام اختلاف نظر داشتند، از نظر اعلم آنان پيروى كند، همچنان كه اگر نظر طبيبان در تشخيص درد و علاج آن مختلف بود، بايد به اعلم آنان رجوع نمايد.
و چون دين اسلام دين علم است، و هر عملى - هر چند به واسطه - بايد به علم منتهى شود، تقليد هم كه اعتماد و استناد به رأى و نظر عالم و مجتهد در احكام دين است - چنان كه روشن شد - بر مبناى علم و عقل و فطرت است (ولاتقف ما ليس لك به علم إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولا). (1)