1) حصر خلفاء در دوازده نفر.
2) استمرار خلافت آن دوازده نفر تا قيامت.
3) وابستگى عزت و مناعت دين به آنان.
4) قيام دين از جهت علمى و عملى به آنان، زيرا قائم بودن دين به خلفايى است كه از جهت علمى بيان كننده ء معارف و حقايق دين، و از جهت عملى مجرى حق و قوانين عادلهء دين باشند، و اين دو مهم جز با شرايطى كه خاصه در خلفاى دوازده گانه قائلند ميسر نيست.
5) تنظير به نقباى بنى اسرائيل كه كاشف از نصب الهى است، همچنان كه از آيهء كريمهء (وبعثنا منهم اثنى عشر نقيبا) (1) استفاده مى شود.
6) بودن همهء آنان از قريش.
آيا خلفايى كه داراى اين مزايا باشند جز بر طريقهء حقهء اثنى عشريه و دوازده امام (عليهم السلام) قابل انطباق است؟!
آيا در خلافت يزيد و مانند آن، عزت امر اسلام و گذران امر امت و حكومتى مانند نقباء بنى اسرائيل ميسر است؟!
و به آنچه گفته شد بعضى از محققين علماى عامه نيز اعتراف كرده اند، كه اين احاديث نه قابل انطباق بر خلفاى بعد از پيغمبر (صلى الله عليه وآله و سلم) است - چون كمتر از دوازده اند - و نه قابل حمل بر ملوك بنى اميه - به جهت ظلم و زيادتشان بر دوازده نفر - و نه قابل حمل بر ملوك بنى عباس - به جهت زيادتشان بر دوازده نفر و مراعات نكردنشان آيهء (قل لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربى) (2) و محملى اين احاديث ندارد جز ائمهء اثنى عشر از اهل بيت و عترت آن حضرت (عليهم السلام)، زيرا آنان اعلم واجل واورع واتقى واعلاى اهل زمانشان بودند نسبا وافضل آنها حسبا و اكرم آنها عند الله، و اهل علم و تحقيق و اهل كشف و توفيق آنان را به اين منزلت شناختند. (3)