خوددارى از لعن كسى كه خداوند بيزارى از او و اظهار بيزارى از او را واجب نموده امر خدا را زير پا نهاده و با آن مخالفت كرده است، و آن كس كه بر برخى از گناهان اصرار ورزد توبه و استغفارش از برخى گناهان ديگر پذيرفته نخواهد شد.
و اما كسى كه در تمام عمرش ابليس را لعن نكند، اگر اعتقاد به وجوب لعن او نداشته باشد بى شك كافر است، و اگر به وجوب لعن او معتقد باشد و با اين حال او را لعن نكند خطا كار به حساب مى آيد. وانگهى ميان لعن نكردن ابليس و لعن نكردن سران گمراهى در اين امت مانند معاويه ومغيره و امثال آنها فرق است، زيرا خوددارى از لعن ابليس موجب شبهه اى درباره ملعون بودن ابليس نزد احدى از مسلمانان ايجاد نمى كند، ولى خوددارى از لعن كردن اين گونه افراد در نظر بيشتر مسلمانان در كار آنان شبهه انگيز است، و پرهيز از موجبات شبهه در دين از واجبات است. از اين رو خوددارى از لعن ابليس با خوددارى از لعن اينان قابل قياس نيست.
باز به مخالفان بايد گفت: اگر كسى بگويد: كار يزيد بن معاويه وحجاج بن يوسف بر ما پوشيده است و ما را نرسد كه در داستان آنها سخن به گزاف گوييم و به لعن آنها پردازيم و با آنان دشمنى كنيم و از آنان بيزارى جوييم، آيا اين سخن جز اين است كه شما مى گوييد: كار معاويه ومغيرة بن شعبه و امثال اينان بر ما پوشيده بوده و معنا ندارد كه در داستان آنها سخن به گزاف گوييم؟!
وانگهى، اى گروه عامه وحشويه و اهل حديث، چرا شما در كار عثمان مداخله مى كنيد و سخن به گزاف مى گوييد با آن كه داستان او هم بر شما پوشيده بوده است! و چرا از قاتلان وى بيزارى مىجوييد و آنها را لعن مى كنيد؟! و چرا شأن ابو بكر را درباره فرزندش محمد صديق حفظ نكرديد، زيرا فرزند وى را لعن مى كنيد و او را فاسق مى دانيد؟! و نيز شأن عايشه را درباره همين محمد كه