ابى طالب و دو فرزندش حسن و حسين را بر منابر شام لعن مى كرد و در قنوت نمازها بر آنان نفرين مى فرستاد با آن كه آنان زنده بودند و در عراق زندگى مى كردند. و نيز ابو بكر وعمر سعد بن عباده را در حال حيات وى لعن كردند و از وى بيزارى جستند و او را از مدينه به شام تبعيد كردند. و نيز عمر خالدبن وليد را پس از قتل مالك بن نويره لعنت كرد. و پيوسته لعن كردن در ميان مسلمانان امر آشكارى بود هر گاه از انسان معصيتى مى ديدند كه موجب لعن و بيزارى بود.
و اگر اين امر معتبرى بود كه شأن زيد به خاطر عمرو حفظ شود و مورد لعن قرار نگيرد، مى بايست شأن صحابه را درباره اولادشان پاس داشت و اولاد آنها را به خاطر پدرانشان لعن نكرد، بنابر اين مى بايست شأن سعدبن ابى وقاص حفظ شود و فرزندش عمر بن سعد قاتل حسين عليه السلام لعن نشود، و شأن معاويه حفظ شود و فرزندش يزيد حادثه آفرين حره (1) و قاتل حسين عليه السلام و ترساننده اهل مسجد الحرام در مكه لعن نگردد، وشأن عمر بن خطاب درباره فرزندش عبيدالله قاتل هرمزان (كه بى گناه بود) ومحارب با على عليه السلام در صفين حفظ گردد.
بايد توجه داشت كه اگر خوددارى از دشمنى با دشمنان خدا از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حفظ شأن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره اصحاب وى و رعايت عهد و پيمان حضرتش محسوب مى شد اگر گردن ما را هم مى زدند باز با آنان دشمنى نمى كرديم، ولى دوستى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اصحاب خود مانند دوستى افراد نادانى نبود كه از روى تعصب با يكديگر دوستى مى كنند، و بى شك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دوستى ياران خود را از آن جهت واجب ساخت كه مطيع خدا بودند، و هر گاه كه معصيت خدا كنند و مايه وجوب محبتشان را از دست دهند ديگر در