رسيد). (1) ويراستار كتاب (كفاية الطالب) گويد: ابن تغرى بردى از اين فاجعه شادمان شده و به افتخار گويد: (عوام دمشق و مردم آنجا از اين حادثه بسيار شادمان شدند وفخرالدين محمد بن يوسف بن محمد گنجى را در جامع دمشق كشتند.
اين مرد از اهل علم بود ولى در او شرى نهفته بود و رافضى خبيثى بود و با مغولان سازش داشت). (2) 5 - نصربن على ازدى جهضمى: عسقلانى گويد: ابن ابى حاتم گفته است: از پدرم درباره نصربن على وأبى حفص صيرفى پرسيدم، گفت: نصر محبوب تر و موثق تر و حافظ تر از ابى حفص است. گفتم: درباره نصر چه گويى؟ گفت: ثقه است. ابو على بن صواف از عبد الله بن احمد حكايت كرده كه چون نصربن على اين حديث را خواند: (رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست حسن و حسين را گرفت و فرمود:
هر كه مرا و اين دو را و پدر و مادر آنها را دوست بدارد در روز قيامت در درجه من خواهد بود)، متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند، جعفر بن عبد الواحد با متوكل صحبت كرد و آن قدر در گوش او خواند كه اين مرد از اهل سنت است تا متوكل او را رها كرد. (3) 6 - على بن رباح: عسقلانى گويد: ابن سعد او را در طبقه دوم از اهل مصر ياد كرده و گفته ثقه است... وابن حبان نيز او را در زمره ثقات آورده، با اين حال ليث گويد: على بن رباح مى گفت: من حلال نمى كنم كسى را كه مرا (على) نامد،