وفي الجحيم دعا الله الخليل بهم * فاخمدت بعد ذلك الحر واللهب وقد دعا الله موسى إذ هوى صعقا * بحقهم فنجا من شدة الكرب (آدم او را به صورت نورى در ميان چهار نور ديگر ديد كه از بالاى ساق عرش از جاى نزديكى مى درخشيد).
(گفت: پروردگارا! اين كيست؟ با سخنى دوستانه و ترديد ناپذير به او گفته شد)، (آنان دوستان من و فرزندان شما آدم و حوايند، پس چشم و دلت به ديدن آنان روشن باد).
(هان بدان كه به حق آنان سوگند كه اگر مكانت آنها در نزد من نبود هرگز افلاك بر قطب خود نمى گرديدند).
(و هر گز نه خورشيد و ماه و شهاب و افق و حجابها بودند).
(و نه آسمان و زمين و درختى كه ابرهاى گرانبار به خاطر مردم بر آن ببارند).
(و نه بهشت و نه آتش فروزان دوزخ بود كه دشمنان آنان هيمه آن هستند).
(و نوح به وحشت افتاد و با خدا به نام آنان مناجات كرد و به بركت آنان بر آن كشتى كه از ميخ و چوب ساخته شده بود نجات يافت).
(و حضرت خليل در آن آتش سوزان خدا را به نام آنان خواند و آن آتش پس از سوزندگى و بر افروختگى خاموش گشت).
(و موسى آن گاه كه در كوه طور بيهوش روى زمين افتاد خدا را به حق آنان خواند و از شدت غم واندوه نجات يافت).