17 - در ذخاير بازمانده يكى از حواريون مسيح عليه السلام نوشته اى به قلم سريانى يافت شد كه از تورات نقل شده بود به اين مضمون: چون ميان موسى و خضر عليهما السلام در داستان آن كشتى و نوجوان و ديوار مشاجره درگرفت و موسى به سوى قوم خود بازگشت، برادرش هارون از او درباره آنچه از خضر عليه السلام در كشتى پرسيد و آنچه از شگفتيهاى دريا ديد پرسش نمود، موسى گفت: همين طور كه من وخضر بر لب دريا ايستاده بوديم پرنده اى در برابر ما فرود آمد و با منقارش قطره اى از آب دريا برگرفت و به سوى مشرق افكند، سپس قطره اى ديگر برگرفت و به سوى مغرب افكند، آن گاه قطره سومى برگرفت و به سوى آسمان افكند، سپس قطره چهارمى برگرفت و به سوى زمين افكند و سپس قطره پنجمى برگرفت و آن را در دريا افكند و ما هر دو بهت زده شديم. من در اين باره از خضر سؤال كردم و او پاسخ نداد، ناگاه چشممان به صيادى افتاد كه مشغول صيادى بود، نظرى به ما كرد و گفت: شما را در چه فكر و تعجب مى بينم؟ گفتيم:
در كار اين پرنده مىانديشيم. گفت: من با آن كه صيادى هستم اين اشارت را دانستم وشما كه پيامبريد نمى دانيد؟! گفتيم: ما جز آنچه را كه خداى بزرگ به ما آموخته نمى دانيم. گفت: اين يك مرغ دريايى است به نام (مسلم) زيرا گاهى كه صدا مى كند (مسلم) مى گويد. آن مرغ با اين كار اشارت داشت به اين كه در آخر الزمان پيامبرى خواهد آمد كه علم اهل مشرق و مغرب و اهل آسمان و زمين در برابر علم او مانند اين قطره در برابر درياست، و علم او را پسر عمو و وصى او به ارث مى برد. (1)