(با آن كه او نخستين كسى بود كه نماز گزارد و به زينت تقوا آراسته بود).
(و خورشيد بر او باز گردانيده شد پس از آن كه نورش غروب كرده بود).
و در اين باب حكايت شگفتى است كه جماعتى از مشايخ ما در عراق برايم روايت كرده اند، گفتند: ما در حضور ابو منصور مظفربن اردشير عبادى واعظ بوديم در مجلسى كه در تاجيه مدرسه اى در باب ابرز بغداد بود، هنگام عصر بود كه وى از حديث رد شمس براى على عليه السلام ياد كرد و آن را با عبارات زيبا و دل پذير بيان داشت و سپس به ذكر فضائل اهل بيت عليهم السلام پرداخت، در اين حال ابرى پيدا شد و روى خورشيد را چنان پوشانيد كه مردم پنداشتند خورشيد غروب كرد. ابو منصور بر روى منبر ايستاد و به خورشيد اشاره كرد و اين شعر را خواند:
لاتغربي ياشمس حتى ينتهي * مدحي لال المصطفى ولنجله واثني عنانك إن أردت ثنائهم * أنسيت أن كان الوقوف لاءجله إن كان للمولى وقوفك فليكن * هذا الوقوف لخيله ولرجله (اى خورشيد غروب مكن تا مدح من نسبت به آل مصطفى و فرزندانش تمام شود).
(وعنان خود برتاب اگر خواهان ثناى او هستى، آيا فراموش كردى كه به خاطر او باز ايستادى)؟
(اگر روزى براى حضرت مولى باز ايستادى اينك براى خيل سواران و پيادگان او (ياران و فرزندان او) باز ايست).
در اين حال ابر از روى خورشيد بر طرف شد و خورشيد نور پاشيد.
(در حاشيه همين كتاب گويد:) من گويم: پس از قبول رد شمس براى يوشع كه در اخبار مسلم آمده گزيرى از قبول رد شمس براى امير مؤمنان عليه السلام نيست به