از آنها را صحيح دانسته و برخى ديگر حكم به حسن بودن آنها نموده و برخى ديگر بر كسانى كه به اين حديث ايراد كرده و آن را ضعيف دانسته اند - يعنى چهار نفرى كه حامل روح خبيث اموى هستند: ابن حزم، ابن جوزى، ابن تيميه ابن كثير - سخت تاخته و سخن آنان را رد كرده اند. و برخى ديگر از عالمان بزرگ كه انكار اين منقبت نبوى و مكرمت علوى كه امر ثابتى است بر آنان گران آمده در آن باره تأليفى مستقل كرده و طرق و اسانيد آن را جمع نموده اند، از جمله:
1) ابو بكر وراق، كتابى دارد به نام (من روى ردالشمس) كه ابن شهر آشوب در مناقب (1 / 458) اين كتاب را از وى دانسته است.
2) ابو الحسن شاذان فضيلى، رساله اى دارد در طرق اين حديث كه سيوطى در اللئالى المصنوعة (2 / 175) پاره اى از آنها را آورده و گويد: وى طرق آن را با سندهاى بسيارى آورده و آنها را صحيح دانسته با بيانى كه بيش از آن نتوان گفت و با ابن جوزى كه درباره برخى از رجال سند آن طعن زده منازعه نموده است.
3) حافظ ابو الفتح محمدبن حسين ازدى موصلى، كتابى مستقل در اين باره دارد كه حافظ گنجى در كفاية الطالب آن را از وى دانسته است.
4) ابو القاسم حاكم بن حداد حسكانى نيشابورى حنفى (كه در ج 1، ص 112 شرح حال او را آورديم)، رساله اى درباره اين حديث دارد به نام مسألة في تصحيح رد الشمس وترغيب النواصب الشمس كه ابن كثير در البداية والنهاية (6 / 80) پاره اى از آن را آورده وذهبى در تذكرة الحفاظ (3 / 368) آن را از وى دانسته است.
5) ابو عبد الله جعل حسين بن على بصرى بغدادى (متوفاى 399)، اين فقيه متكلم كتابى دارد به نام جواز رد الشمس كه ابن شهر آشوب آن را از وى دانسته است.