على، دوست نمى دارد تو را جز مؤمن، و دشمن نمى دارد تو را مگر ناپاك زاده).
زنى آب به دست بيرون آمد و گفت: سرورم! تو را به خدا آنچه گفتى برايم بازگو. گفتم: حديثى بود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه نيازى به ذكر آن نيست. او مجددا درخواست كرد و من روايت را برايش خواندم. گفت: سرورم! به خدا سوگند كه اين خبر راستى است، اين دو كودك فرزندان منند، آن يكى كه على عليه السلام را دوست مى دارد پاكزاده است، و آن كه دشمن على است در حال حيض به او باردار شدم، پدرش نزد من آمد و در حال حيض به زور با من درآميخت و من به اين فرزندى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد باردار گشتم. (1) فنجكردى نيشابورى گويد:
اذا ذكرت الغر من هاشم * تنافرت عنك الكلاب الشاردة فقل لمن لامك في حبه * خانتك في مولدك الوالدة (2) (هر گاه ياد آن بزرگمرد بنى هاشم كنى سگان ولگرد (دشمنان على) از تو مى گريزند).
(به آن كه تو را در دوستى او سرزنش مى كند بگو: مادرت در زادن تو به تو خيانت كرده است).
شاعر ديگر گويد:
حب علي بن أبي طالب * فرض على الشاهد والغائب وام من نابذه عاهر * تبذل للنازل والراكب (3) (دوستى على بن ابى طالب بر حاضر و غائب واجب است. مادر دشمن على