چهارم - اينكه در قيامت اين ايام را در معرض حساب بر نمى آرند، و اين در واقع با توجيه اول يكى است، و اولى توجيه ثانى است، و آن هم اگر چه بحسب ظاهر مشكل به نظر مى آيد، چه لازم او آنست كه كسى لااقل در سفر زيارت نميرد، و اين خلاف محسوس و مشاهد است، ولى جواب او:
اولا - آن است كه اين امور مستحبات و مكروهات كه بعضى منافع ومضار دنيويه براى آنها مقرر است جز مقتضى بيش نيستند، وعليت تامه ندارند، و از اين جهت الزام در مورد آنها نشده، و عقل با اطلاع بر او ترخيص در ترك مىكند، چه مانع دارد كه در بعضى موارد با مانع مقترن شود، يا مقتضى خلاف كه اسباب نقص عمر باشد مثل قطع رحم و ترك صدقه و ظلم با او مجتمع شده باشد.
و ثانيا - اينكه مىتوان گفت كه خواص وآثار مستحبات كه متعدد مذكور مىشوند همه در جميع موارد نباشد بلكه هر يك در محلى است، مثلا يكى وسعت رزق بياورد، و يكى خشوع قلب، يكى طول عمر، يكى رفع بلا، بحسب تفاوت مصالح و اختلاف استعدادات، و هم چنين در بعضى هر دو، و در بعضى همه، و بنابر اين اقتضاء در جميع موارد هم متيقن نيست، و احتمال وجود مقتضى و عدم مصادفه مانع كفايت در بعث و تحريك در فعل مىكند.
و ثالثا - اين گونه سببيات بر فرض تسليم مخصوصند بأمور مقدره در لوح محو واثبات نه در مقدار حتميه، و از اين قبيل است كه صدقه و دعا را در كثير از مقدمات تأثير مشهود است، مانعى نيست بلكه اولويت هست كه زيارت سيد الشهداء عليه السلام همان اثر داشته باشد، و ما به حمد الله در موقع خود از علوم عقليه حل عقده اين اشكال بوجه احسن و نوع ابين (بيان ظ) كرده ايم، و مقام مقتضى دخول در آن نيست.