با اينكه صد اشرفى زر سرخ تقديم داشته بود، مبرد با وى گفت: با كمال حاجت و نهايت فاقت چرا قبول نكردى؟ وى در جواب گفت اين كتاب سيصد و چند آيه از كتاب خداوند دارد، و شايسته نمىدانم كه كافران را بر كتاب خداى مسلط نمايم، خلاصه سخن اينكه مازنى به حضرت واثق شتافت، و از اعراب شعر مورد سؤال شد، تعيين نصب كرد كسى با وى مناقشه كرد، ومازنى گفت اين عبارت بمنزله آنست كه بگوئى " ضربك زيدا ظلم " وظفر براى مازنى اتفاق افتاد، واثق امر كرد تا هزار دينار زر سرخ به وى دادند، و در اين واقعه كرامتى ظاهره براى قرآن است، و بتامل او معلوم مىشود كه در ازمنه سابقه تا چه پايه رغبت در علم و ادب داشتند كه به جهت تحصيل اعراب يك لفظ چه اندازه رنج وتعب مىكشيدند، و قيمت يك كلمه هزار دينار زر عيار بود، ولى در اين زمان چنان است كه هزار مسألة معضله از علوم متفرقه را بيك دينار نمىخرند والله المستعان.
لى اهل عصر كان الله صورهم * من طينة الجهل فيها ماء انكار فالمستجير بهم اذ جل حادثه * كالمستجير من الرمضاء بالنار (1) وخفاجى گمان كرده كه طرف معارضه مازنى در مجلس واثق يعقوب بن السكيت بوده، اين بغايت بعيد است، چه مازنى وابن السكيت هر دو از ثقات عدول اصحاب ما هستند، و در آن زمان با غلبه تقيه، وقلة شيعه خلاف بين اين دو عالم متدين وتضييع يكديگر در مجلس خليفه راست نيايد.
وحريرى در حكايت اين قصه چند اشتباه كرده:
يكى اينكه شعر را ظلوم روايت كرده، و صحيح اين است كه ظليم است چنانچه ما روايت كرديم، چه اين از جمله غزلى است كه تشبيب بظليمة مكناة بام عمران زوجه عبد الله بن مطيع گفته، و نام او را ترخيم نموده، وثقات اهل