چنانچه در (علل الشرائع) از عبد الله محض (1) روايت مىكند كه ابوالحسن به من گفت - و ظاهر اين است كه مراد حضرت سيد الساجدين باشد - چرا فاطمه را فاطمه نام كردند؟ گفتم تا فرق باشد بين او بين اسمها، فرمود فاطمه هم از أسماء است، و لكن وجه اسم او آنست كه خداى تعالى عالم به كائنات بود و مىدانست كه چون پيغمبر از قبائل عرب زن مىگيرد، و آنها طمع در وراثت خلافت مىكنند چون فاطمه متولد شد خدايش فاطمه نام كرد، و خلافت را در اولاد او قرار داد و ديگران را مقطوع داشت، و از اين جهت او را فاطمه نام كردند " لانها فطمت طمعهم " و معنى فطمت قطعت (2).
اين حديث شريف مصرح است به اينكه فاطمه اسم فاعل متعدى است، و اگر چه در وجه او مخالف است، و ليكن جمع بين اينها جايز است، كه هم منع خود از طمث كرد، و هم منع شيعه وذريه از نار، وهم منع ارباب طمع از وراثت خلافت كرده، و ليكن اگر حمل بر معنى لازم شود، يا به معنى اسم مفعول باشد بايد اين خبر طرح شود.
تنبيه عبارت اين حديث چنان كه شنيدى مشتمل بر سؤال و جوابى است كه مجيب ابوالحسن است، و بيان اين وجه تسميه از او است، و مؤرخ معاصر در كتاب (ناسخ التواريخ) سؤال و جواب را هر دو نسبت به عبد الله محض داده و نظم حديث شاهد بر تعدد است، چه اولا در جواب اشتباه كرده بود، و چنان گمان داشت كه