آنها افكنده تا كارهاى خدايى از آنها به ظهور پيوسته، و انسان را داراى نفس ناطقه (عاقله و مدرك كليات) آفريده كه اگر آن را به علم و عمل بپيرايد با جواهر علل اوليه اش (كه عقول مجرده هستند) مشابهت پيدا مى كند، و اگر مزاجش اعتدال يابد و از اضداد دور بماند با افلاك سخت هفتگانه مشارك و هم دوش مى گردد. (1) 3 - در وصف سالك راه خدا فرموده است: عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است تا آنجا كه ستبرهاى بدنش تبديل به نازكى و خشونتهاى روحش تبديل به نرمى شده است، و برق پر نورى بر قلب او جهيده و راه را بر او روشن نموده و او را به رهروى سوق داده است، و دروازه ها يكى پس از ديگرى او را رانده تا به دروازه سلامت و بار انداز اقامت رسانده اند، و پاهايش همراه با بدن آرام او در قرار گاه امن و آسايش ثابت ايستاده است، اين همه به موجب اين است كه دل و ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را خشنود ساخته است. (2) ابن ابى الحديد در شرح اين سخن گويد: اين كه فرمود: (برق پر نورى بر قلب او جهيده) حقيقت مذهب حكيمان و حقيقت سخن صوفيه است كه اصحاب طريقت و حقيقتند. (3) شيخ الرئيس ابو على سينا نيز در كتاب (اشارات) بدين نكته تصريح نموده و درباره سالك به سوى مرتبه عرفان گفته است: (آن گاه كه اراده و رياضت به حد مطلوبى رسيد خلسه هايى لذيذ از تابش نور حق بر او به وى
(٧٤٥)