ابن حماد يا إماما ما له إلا * رسول الله شكل لم يزل شأنك * عند الله يعلو ويجل وعليك الشمس ردت * ودجى الليل مطل (اى امامى كه جز رسول خدا نظيرى ندارى).
(پيوسته شأن تو در نزد خدا بلند و آشكار است).
(و خورشيد بر تو بازگشت در حالى كه تاريكى شب همه جا را فرا گرفته بود).
ردت له الشمس وهو شأن * لو علم الناس أي شأن (خورشيد براى او بازگشت و اين - اگر مردم بدانند - شأن بزرگى است).
من كلمته الشمس لما سلمت * جهرا عليه وكل شئ يسمع يا اولا يا آخرا يا ظاهرا * يا باطنا في الحجب سرا مودع (على كسى است كه خورشيد با او سخن گفت آن گاه كه آشكارا بر او سلام كرد و همه چيز آن را مى شنيد).
(اى اول، اى آخر، اى ظاهر، اى باطن كه رازى در پس پرده هستى).
شاعرى ناشناس لا و من أمري ونهيى * وحياتي في يديه لا تواليت سوى من * ردت الشمس عليه (نه، سوگند به آن كه امر و نهى و زندگانى من در دست او است)، (من جز كسى را كه خورشيد بر او بازگشت به ولايت نمى پذيرم).