بالغ: فردى كه به سن بلوغ شرعى رسيده باشد. (رجوع شود به مسألهء 2304) بعيد نيست: فتوى اين است، مگر قرينه اى بر خلاف آن در كلام باشد.
(ت) تذكيه: به كار بستن امورى كه براى پاك شدن يا حلال شدن حيوان در شرع معين شده است.
تطهير: پاك كردن.
تعدى: زياده روى، تجاوز.
تفريط: كوتاهى كردن.
تمكن: دارايى، توانايى.
تقنع: پوشيدن سر و قسمتى از صورت.
توكيل: وكيل گرفتن.
توريه: به گونه اى حرف زدن كه دروغ نباشد. (رجوع شود به مسألهء 2739) تدليس: چيزى را بر خلاف - بهتر از - واقعش نشان دادن. (مسألهء 2152 و 2447) تكليف الزامى: تكليفى كه به نحو لزوم - وجوب يا حرمت - باشد.
تبرع: انجام عملى بدون در نظر داشتن پاداش و اجرت.
(ث) ثمن: قيمت كالا.
(ج) جاهل قاصر: جاهل به مسأله، كه در جهلش معذور است.
جاهل مقصر: جاهل به مسأله، كه در جهلش معذور نيست.
جماع: آميزش جنسى.
جهر: صداى بلند، با صداى بلند خواندن.
(ح) حاكم شرع: مجتهدى كه شرعا حق حكم كردن داشته باشد.
حدث اصغر: هر چه كه موجب فقط وضو شود، مانند خروج بول و غائط.
حدث اكبر: هر چه كه موجب غسل شود، مانند جماع و حيض.
حد ترخص: رجوع شود به شرط هشتم از شرايط نماز مسافر.
حرج: مشقت، سختى، دشوارى به طورى كه عادة قابل تحمل نباشد.
حصه: سهم.
حضر: مقابل سفر، وطن.
حق التحجير: حقى كه به سبب سنگ چينى و مانند آن دور زمين باير براى شخص پيدا مى شود. (حق سنگ چينى) (خ) خبره: كار شناس.
خوارج: كسانى كه بر امام معصوم (عليه السلام) خروج كنند، مثل خوارج نهروان.
خيار: رجوع شود به مسألهء 2152.