وجه سوم آنكه مأخوذ از تنقيب بمعنى سير در طريق باشد، مثل " نقبوا في البلاد " (1) و اين معنى قريب است، و لفظا بعيد، و اين هم از كفعمى عليه الرحمه است. وجه چهارم اينكه مأخوذ از نقبه باشد كه جامه شبيه شلوار است كه براى او حجزه يعنى جاى گره زدن قرار مىگذارند، و بند را از او مىگذرانند بى نيفه و از بضع موارد معلوم مىشود كه آن لباسى است كه پاره اوقات سوارى مى پوشيدند به جهت سهولت او يا علت ديگر، پس كنايه از همان تهيأ و اعداد خواهد بود، و از موارد استعمال او اين عبارت معروفه از عمر است كه علماء لغت بتفاريق متعرض شرح او شدند، و به تمامها در (شرح نهج البلاغة) مذكور است قال يذكر حال صباه في الجاهليه: لقد رأيتنى مرة واختا لى نرعى على ابوينا ناضحا لنا قد البستنا امنا نقبتها وزودتنا يمينتها من الهبيد فنخرج بناضحنا فاذا طلعت الشمس القيت النقبة الى اختى وخرجت اسعى عريانا فنرجع الى امنا وقد جعلت لنا لفيتة من ذلك الهبيد فيا خصباه (2).
ومنه يعلم حاله معه اخته في البادية وحال الناس معه عريانا فتذكر حديث الامارة التى سبق الى ذكرها الاشارة (3) وتأمل حق التأمل في هذه العبارة.
و بنابراين آن عبارت بمنزله آنست كه بگويند كه جامه بركرد و يا شلوار پوشيد، و اين احتمال اولا به نظر اين قاصر رسيده بعد اشاره به او در كلام كفعمى ديدم (4).