التفاتى ندارند، در حالى كه وقتى مى بينيم على در جامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و در بستر او خوابيده است خواهيم گفت: اين است كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. (1) 12 - پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل خانه فاطمه عليها السلام شد و فرمود: اى فاطمه، امروز پدرت ميهمان توست. فاطمه عليها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسين از من خوراكى خواسته اند و من چيزى نداشتم كه براى خوردن به آنان دهم. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل شد و در كنار على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمى دانست چه كند! پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لختى به آسمان نگريست كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى برتر و و الا سلامت مى رساند و تو را تحيت و گرامىداشتى ويژه مى فرستد و گويد: به على و فاطمه و حسن و حسين بگو كه از ميوه هاى بهشت چه ميل دارند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يك يك آنان را صدا زد و فرمود: خداوند عزت دانست كه شما گرسنه ايد، اينك از ميوه هاى بهشت چه ميل داريد؟
آنان به خاطر شرم از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لب فرو بستند و پاسخى ندادند، حسين عليه السلام گفت: پدرم اى امير مؤمنان، مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاك، آيا اجازه مى دهيد كه من از ميوه هاى بهشت برگزينم؟ همه گفتند: اى حسين، بگو كه به انتخاب تو خشنوديم. حسين گفت: اى رسول خدا، به جبرئيل بگو: ما خرماى تازه ميل داريم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا اين را مى داند. آن گاه فرمود: اى فاطمه، برخيز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بياور. فاطمه عليها السلام به داخل رفت، طبقى ديد از بلور كه حوله اى از سندس سبز بر روى آن كشيده شده و در آن خرماى تازه در غير فصل خود قرار دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى فاطمه، اين از كجاست؟ گفت: (از سوى خدا، كه خداوند هر كه را خواهد بى حساب روزى